ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
| ||
|
دخترکی بود که واسه امرار معاش خودش سرخیابون کبریت می فروخت.هرروز ازش کبریت می خریدم.اما بعد از مدتی دیگه پیداش نشد و واسه همیشه رفته بود.چند سالی گذشت که یهواز دوردیدمش گفتم:آهای ... دخترک برگشت، چه بزرگ شده بود. گفتم:پس کبریتهایت کو ؟ پوزخندی زد ،گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد... گفتم:میخواهم امشب با کبریتهای تو شهر را به آتش بکشم ! دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید...گفت: کبریتهایم را نخریدند، سالهاست تن میفروشم ...می خری !!!؟
نظرات شما عزیزان: ahmadagha
![]() ساعت20:48---9 تير 1391
سلام.واقعا دردناکه اینا مشکلات جامعست
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |